لبخند بزن"برای بودنم بهش نیاز دارم♥
دختر قشنگم:
دوست ندارم تو اینجا که خاطرات قشنگتو برات ثبت میکنم خاطره ای دلت رو برنجونه ولی این رو باید بدونی هر چند ناراحت کننده ولی همیشه کنار خوشیها نا خوشیها هم وجود داره...
امروز بعد از ظهر مثل همه ی روزها مشغول روزمرگیهامون بودیم که خبر فوت شوهر خالم رو دادن وهممون رو به شدت دگر گون کرد آخه خیلی نا گهانی بود هنوز هم که چند ساعتی گذشته باورم نمیشه تک تک روزهایی که تو بچگی باهاش گذروندم مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد میشه...یاد پسر خالم که شما بهش میگی دایی علی که میوفتم نمیدونم فردا باید چه جوری تو چشماش نگاه کنم بیچاره پسر خالم ای کاش یه خواهریا برادری داشت که تو این روزها ی سخت یکم درداشون رو مرحم میزاشتن دلم خیلی گرفته عسل مامان اون موقع که شما این خاطرات رو میخونی خانم شدی وحتما سالها از این روز گذشته ولی این رو بدون که دنیا ارزش هیچ چیز رو نداره وحتی نمیتونی برای یک ثانیه هم درنگ کنی پس دختر قشنگم:
زندگی کن ولبخند بزن بخاطر اونهایی که دوست دارن واز نفست آروم میگیرن....
به امیدت زنده هستن وبایادت خاطره میسازن...
نمیدونم تو زندگی هر کس "بهترین"چه جوری معنا میشه ...
ولی من همون بهترین رو برای همه وتو گل قشنگم آرزو دارم...
امیدوارم خدا به دایی علی گلمون وخاله مهربونم صبر بده تا بتونن این روزهای سخت رو پشت سر بزارن وخدای مهربون روح عموی مهربون بچگیهام رو شادوموردمغفرتش قرار بده..
آمین..
پس لبخند بزن دخترم که برای بودنم بهش نیاز دارم♥