این روزهامون واولین چکاب دندان پزشکی..
سلام به عسل خودم باید بگم این روزها خیلی باهم درگیریم انگار داری یه مرحله ی
جدید رو شروع میکنی ووارد یه مرحله جدید میشی ومنم همش در حال تعجب از رفتار
های خوب وگاهی هم رفتارهایی که من نمی پسندم ولی در کل همشون رو دوست دارم...
حالا تا جایی که تو خاطرم باشه برات تعریف میکنم:
الان کاملا معنی همه حرفها رو حتی به طور پیچیده متوجه میشی "انقدر بامزه تو بعضی
سوالها جوابم رو میدی که به معنی واقعی این شکلی میشم
برات دوتا شلوار لی گرفتم که تو از بچگی عاشقش هستی ولی جالبیش اینه که یکی از
شلوار ها کمی از اون یکی گشادتره وکاملا راسته نیست واومدی میگی:مامان این شلوار
و برام تنگ کن میپوشم پاهامو تپل نشون میده منم
آخه من به تو چی بگم وروجک وقتی باهام حرف میزنی ومن حواسم جای دیگس ولی به
نشونه تایید سرم رو تکون میدم بهم میگی:وقتی اصلا حواست بهم نیست واسه چی الکی تایید میکنی
پدر جون چند شب پیش مریض بود کلی براش زبون میریختی ومیرفتی جلوی صورتش
میگفتی :پدر جون "عزیزم"عشقم خوبی؟پدر جونم سرش رو به نشونه تایید تکون میداد و
تو با یه حالت ناراحت میگفتی:میبدونم خوب نیستی!
انقدر حساسی تا بهت میگم از دستت ناراحتم انقدر گریه زاری میکنی تا بگم نه ناراحت
نیستم واز گفته خودم پشیمون بشم ..
من سعی میکنم همون طور که نازت رو میکشم ودوست دارم همیشه همه چیز بروفق
مرادت باشه ولی اصلا دوست ندارم یه دختر بچه لوس بار بیای ولی بعضی وقت ها واقعا لوس میشی
هنوز هم دنبال پدر جون گریه میکنی وهمچنین اگه یه مهمون بیاد که بچه هم داشته ب
اشن که دیگه نگو کلی گریه میکنی که نرن وتو بتونی باهاشون بازی کنی..
خلاصه شیرینم کلی مسئله دارم با تو صبح تا شب یه ریز حوصلت سر میره با وجود
همه امکاناتی که یه بچه به سن تو باید داشته باشه در اختیارته ولی باز هم دلت تنوع
بازی های جدید میخواد وکلا با عکس هم که اصلا میونه نداری تو هیچ مرحله ای
نمیزاری ازت عکس بگیرم منم تو این چند وقته فکرم مشغوله یه سری مسائلیه که
گاهی تو زندگی پر رنگ تر میشه آدم رو بیشتر درگیرمیکنه به خاطر همین حس
خلاقیت وسروکله زدن با تو انداختن عکس های هنری رو ندارمولی قول میدم زود
مشکلم رو با خودم حل کنم وبیشتر نبوغ به خرج بدم
عمه اینا رفتن مسافرت وزهرا دختر عمه هم مونده پیش مامانی وتو هم زود زود میری بهش سر میزنی.
امروز باز هم زنونه رفتیم استخر کلی کیف کردی ودیگه بدون هیچ کمکی شنا میکنی
مثل یه جوجه اردک با نمک تو آب دست وپا میزنی یه گوشه استخر می ایستادم وتو
شنا میکردی ومیومدی پیشم منم تا برسی انقدر قربون صدقت میرفتم که نگو بقیه هم از
ذوق کردن ما کلی خندیدنما هم که دیدیم بقیه نگامون میکنن
از عروسک محبوبت هرچی بگم کمه!!!!انقدر که با اون با محبت رفتار میکنی ومهربون
باهاش حرف میزنی کاملا از الان حس یه مادر مهربون رو به خودت میگیری..وقتی
باهاش بازی میکنی کلی نازش میدی وهمش بوسه بارونش میکنی بعد میگی عسلم
"پسرم "کچل خوشگلمولی از این که من بهش بگم کچل کلی ناراحت میشی و
بهت برمی خوره بهم میگی:کسی حق نداره به بچم بگه کچل خلاصه برنامه ها دارم من با تو وروجک..
این هم چند تا عکس با نی نی نازت
قربون خنده های شیرینت
بعد هم میری سراغ تاب بازی البته تنها نه ...با پسرت
حالا هم مامور شدی که اجازه بدم بیای سر کامپیوتر بهت توضیح میدم که دارم حرف های
بامزه ای که میزنی رو برات مینویسم که بعدها بخونی وکلی ذوق کنی "تو هم میگی مگه
من حرف با مزه میزنم منم مثل تو حرف میزنم مثلا تو بامزه حرف میزنی !!!!هه هه هه
هه خندیدم.. هندوانه!!منم این شکلی شدم وجلوی زبون تو وروجک کم آوردم ازم قول
گرفتی فردا ببرمت تا ورزش وپیاده روی کنیم اگه تونستم با چند تا عکس جدید این پست رو کامل میکنم
دوشنبه ١١مرداد/ساعت٢١:٣٠
*****************************
بعدا نوشت:به دلیل تنبلی مامان خانمی وکمی کسالتی که داشت پیاده روی وبازی به جلسه بعد موکول شد
در عوض:
عسلی مامان اولین چکاب دندون پزشکی رو انجام داد وهمون طور که حدس میزدم همه چیز عالی بود
خانم دکتر کلی از مامان خانمی بابت توجه اون به دندون های گل دخملی تشکر کرد
هم پرنیا خانم رو تشویق کرد که انقدر دختر خوبیه ومرتب مسواک میزنه که دندوناش مثل مروارید سفیده
در آخر هم یه آینه معاینه به پرنیا جایزه داد تا هر چند وقت یک بار دندون هاش رو معاینه کنه
دوست دارم قند عسلم