پــــرنیــــا هدیه خوب خدا✿◕ ‿ ◕✿

دختر قشنگم: اولین روز عید طبق معمول همیشه رفتیم خونه مامانی جون ومثل همیشه بهمون خیلی خوش گذشت امیدوارم همه پدر مادرها همیشه سلامت باشن.. این هم هفت سین مامان گلم که سال پیش براش درست کردم آخه مامانی خیلی به هفت سین علاقه داره ومن هم براش هر سال یه هفت سین درجه یک درست میکنم عسلم تو راه خوابش برده... تا روز چهارم جایی نرفتیم ومیزبان مهمونهای گلمون بودیم وروز بعد نوبت عید دینی ما رسید دید وبازدید زیاد بود که فقط عکست با دختر عمه های گلت وهفت سین عمه جون هارو برات میزارم تا یادگاری برات از عید امسال بمونه درضمن تمام هفت سینهای توعکسها رو خودم درست کردم خونه عمه جون که رسید...

...

صبح یعنی مست صدای تو♥ ظهر یعنی انتظار تو♥ عصر یعنی دلتنگم برای تو♥ شب یعنی آرامش کنارتو♥ گذرزمان برای من پراز توست♥ وتو یعنی تمام لحظه های من♥     ...

چه قدر زود میگذره.. . . وچه شیرینه که تو دختر کوچولوی من داری برای خودت یه پرنسس خانم کامل میشی.. . . این عکسهارو امروز باهم نگاه میکردیم تو" تو لباس عروسکت " عروسکم اینجا ٢٣ روزته وانقدر کوچولو بودی لباس سرخپوست کوچولوت رو در آوردم وتنت کردم ویه عکس محبوب توی فامیل شد... وحالا بعد از سه سال پرنسس کوچولوم با عروسکش..   وحالا کمتر از ٣٢ روز مونده تا چهارمون سال از گرفتن این هدیه بزرگ رو از خدای مهربون جشن بگیریم.. اگر تو نبودی من بی دلیل ترین اتفاق زمین بودم تو هستی و من محکم ترین بهانه ی خلقت شدم… . . دختر قشنگم.. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺯﻭﺍﯾﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ،...

گوشه دو تا چشماتون رو بکشید و چیزی که میبینید رو تو کامنت بنویسید نتیجه اخلاقی این پست از نظر من: مادر همیشه زاویه دیدش با همه فرق داره ...

دختر قشنگم خیلی آب هویج دوست داری قبلا شما ازم میخواستی تا برات بگیرم ولی تازگیها خودت کدبانویی شدی ومنو مجبور میکنی که حاصل دسترنج خودت رو بخوری که خیلی هم بهت میچسبه ودر کل این روزا مصرف هویجمون بالا رفته وهر روز پدر جون هویج بدست میاد خونه اینم عکسهای گل دختری در حال آب هویج گیری. اول هویج هارو برمیداره... بعد میندازه تو دستگاه.. یکم فشار میده.. با دو دست وارد عمل میشه... وبالاخره به یه آب هویج خوشمزه میرسه.. نوش جونت خرگوش کوچولوی مامان... ...

                                                             ...

    سی ام آذره و یک شب زیبا یه شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده ...

ادینه پری گله.. پرنیا با دایی متین در امامزاده محمد... پرنیا سر مزار روح الله داداشی.... این هم اخر شب پرنیا با خرید عروسک اسمورف راضی به خونه برگشت.. ...