هنرهای گل دخملی✿
بالاخره کلاسهای تابستونی شما گل دخملی با هزارتا ماجراهای جور واجور تموم شد..
از شروع کلاسها برات بگم که یک ماه اول عااااااااالی بود مثل یه دختر خانم کامل
وعاقل بعد از خوردن صبحانه با کلی ذوق وشوق میرفتی کلاس واصلا هم بهونه من
رو نمیگرفتی با مربی ها وبچه ها هم رابطه خوبی داشتی.سر کلاس هم که عالی بودی
هم تو سفال وهم تو نقاشی که از قبل هم استعدادش رو داشتی "ولی همین طور نموند..
ماه دوم که یه اتفاق تو کانون افتاد که برات می نویسم ولی حتما یادت می مونه چون
خیلی براتون ناراحت کننده بود وتا مدتها تو فکرش بودی"ولی من اصولا دوست ندارم
رفتارهای خودم وتو رو گردن اتفاقات پیرامونمون بندازم نرفتنت هم به اون دلیل نمیدونم
ولی اون هم بی تاثیر نبود...
یه روز که شما سر کلاس بودی دیدم از حیاط صدای جیغ وفریاد میاد که بعد متوجه شدم
یکی از دروازه های حیاط که شل بوده افتاده رو دست یه بچه پنج ساله ویه بند انگشتش
له شده که چند تا از مامانها با مدیر موسسه رفتنب مارستان وبعدها متوجه شدیم پیوند زدن
که البته به خاطر آسیب زیاد پیوند نگرفته بود وبچه بیچاره یه بند انگشتش رو سر
بی احتیاطی وبی مسئول بودن همیشگی مسئول های ما از دست داد..
جالبیش اینه که اول ترم همین اتفاق برای یه بچه دیگه افتاده بود ولی در مورد
اون به خیر گذشته بود ولی انقدر ترسیده بود که دیگه کلاس نیومده بود با وجود
این اتفاق باز هم اون دروازه ها رو جمع نکرده بودن..
خلاصه حالا به این دلیل بود یا به هر دلیل دیگه شما دوهفته آخر ترم رو اصلا
راضی به رفتن نشدی ومنم زیاد تو فشار نزاشتمت تا اذیت نشی..
حالا کارهای کلاست رو میزارم تا یادگاری برات بمونه"درضمن انقدر تو کلاس سفال
ونقاشی کارت خوب بود که معلمهات ازم خواسته بودن تا برات جایزه بگیرم دیگه
نمیدونن من صبح تا شب به شما دارم جایزه میدم
حالا بریم سراغ عکسهای آثار هنری خوشگل مامان
این هاکارهای سفالت هستن که بعضی هاش به خونه نرسید وشکست
این ها هم نقاشی های تو کلاست هستش که البته دفترنقاشی
رو برات یادگاری نگه میدارم..
این طوطی رو هم مربیتون براتون هر جلسه درست میکرد وبه اون
هایی که نقاشی قشنگ میکشیدن میداد..
وحالا نوبت نقاشی های خودت که با تخیلات شیرینت کشیدیه که من
عاشقشونم وقتی میکشی ومیای در موردش برام توضیح میدی کلی ذوق میکنم ولذت میبرم
وقتی خواستم تا ذر مورد نقاشیت توضیح بدی گفتی:این یه دختره که داره بپر بپر بازی میکنه (منظورت جامپینگ بود)ویه هواپیما هم از بالای سرش داره رد میشه
این هم یه مادره که با بچه هاش اومدن گردش..
آقا خرگوشه..
در مرد این نقاشیت واقعا این شکلی شدم
آخه تاحالا من برات طوطی نکشیده بودم ودر موردش با هم حرف نزده
بودیم فقط زمستون سال قبل پدر جون یکیشو آورد ومنم اجازه ندادم بمونه
پسش داد ولی تو یادت مونده بود...قربونت برم باهوش من
این نقاشیت هم گفتی مامان مسجد کشیدم..
این هم پست کارهای تابستونی شما تو این دوماهی که کلاس رفتی"البته نقاشی هات
زیاد بود ولی اون هایی که خودم خیلی دوست داشتم رو برات یادگاری گذاشتم امیدوارم
یه روز بادیدنشون به اندازه امروز من احساس رضایت وشادمانی بهت دست بده گل قشنگم
دوست دارم هنرمند کوچولوی من