♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

پــــرنیــــا هدیه خوب خدا✿◕ ‿ ◕✿

هنرهای گل دخملی✿

1392/6/3 21:55
395 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره کلاسهای تابستونی شما گل دخملی با هزارتا ماجراهای جور واجور تموم شد..

از شروع کلاسها برات بگم که یک ماه اول عااااااااالی بود مثل یه دختر خانم کامل

 وعاقل بعد از خوردن صبحانه با کلی ذوق وشوق میرفتی کلاس واصلا هم بهونه من

 رو نمیگرفتی با مربی ها وبچه ها هم رابطه خوبی داشتی.سر کلاس هم که عالی بودی

 هم تو سفال وهم تو نقاشی که از قبل هم استعدادش رو داشتی "ولی همین طور نموند..

ماه دوم که یه اتفاق تو کانون افتاد که برات می نویسم ولی حتما یادت می مونه چون

 خیلی براتون ناراحت کننده بود وتا مدتها تو فکرش بودی"ولی من اصولا دوست ندارم

 رفتارهای خودم وتو رو گردن اتفاقات پیرامونمون بندازم نرفتنت هم به اون دلیل نمیدونم

ولی اون هم بی تاثیر نبود...

یه روز که شما سر کلاس بودی دیدم از حیاط صدای جیغ وفریاد میاد که بعد متوجه شدم

یکی از دروازه های حیاط که شل بوده افتاده رو دست یه بچه پنج ساله ویه بند انگشتش

له شده که چند تا از مامانها با مدیر موسسه رفتنب مارستان وبعدها متوجه شدیم پیوند زدن

 که البته به خاطر آسیب زیاد پیوند نگرفته بود وبچه بیچاره یه بند انگشتش رو سر

 بی احتیاطی وبی مسئول بودن همیشگی مسئول های ما از دست داد..

جالبیش اینه که اول ترم  همین اتفاق برای یه بچه دیگه افتاده بود ولی در مورد

 اون به خیر گذشته بود ولی انقدر ترسیده بود که دیگه کلاس نیومده بود با وجود

 این اتفاق باز هم اون دروازه ها رو جمع نکرده بودن..

خلاصه حالا به این دلیل بود یا به هر دلیل دیگه شما دوهفته آخر ترم رو اصلا

 راضی به رفتن نشدی ومنم زیاد تو فشار نزاشتمت تا اذیت نشی..

حالا کارهای کلاست رو میزارم تا یادگاری برات بمونه"درضمن انقدر تو کلاس سفال

 ونقاشی کارت خوب بود که معلمهات ازم خواسته بودن تا برات جایزه بگیرم دیگه

نمیدونن من صبح تا شب به شما دارم جایزه میدمزبان

حالا بریم سراغ عکسهای آثار هنری خوشگل مامانقلب

این هاکارهای سفالت هستن که بعضی هاش به خونه نرسید وشکستلبخند

این ها هم نقاشی های تو کلاست هستش که البته دفترنقاشی

 رو برات یادگاری نگه میدارم..

این طوطی رو هم مربیتون براتون هر جلسه درست میکرد وبه اون

 هایی که نقاشی قشنگ میکشیدن میداد..

وحالا نوبت نقاشی های خودت که با تخیلات شیرینت کشیدیه که من

 عاشقشونم وقتی میکشی ومیای در موردش برام توضیح میدی کلی ذوق میکنم ولذت میبرمبغل

وقتی خواستم تا ذر مورد نقاشیت توضیح بدی گفتی:این یه دختره که داره بپر بپر بازی میکنه (منظورت جامپینگ بود)ویه هواپیما هم از بالای سرش داره رد میشهقلب

این هم یه مادره که با بچه هاش اومدن گردش..

آقا خرگوشه..

در مرد این نقاشیت واقعا این شکلی شدمتعجب

آخه تاحالا  من برات طوطی نکشیده بودم ودر موردش با هم حرف نزده

بودیم فقط زمستون سال قبل پدر جون یکیشو آورد ومنم اجازه ندادم بمونه

پسش داد ولی تو یادت مونده بود...قربونت برم باهوش منماچ

این نقاشیت هم گفتی مامان مسجد کشیدم..

این هم پست کارهای تابستونی شما تو این دوماهی که کلاس رفتی"البته نقاشی هات

زیاد بود ولی اون هایی که خودم خیلی دوست داشتم رو برات یادگاری گذاشتم امیدوارم

 یه روز بادیدنشون به اندازه امروز من احساس رضایت وشادمانی بهت دست بده گل قشنگمماچ

دوست دارم هنرمند کوچولوی من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

محیامامان دینا
4 شهریور 92 10:07
همشون خیلی قشنگ بود.فقط اونجایی که انگشت یه بجه قطع شد خیلی ناراحت کننده بود.وقتی بزرگ بشه خیلی براش سخته


اره من فکرش هم خیلی ناراحتم میکنه
خدا خودش محافظ همه کوچولوها باشه
مامان یاسین
4 شهریور 92 13:32
دست خانم پرنیا درد نکنه خسته نباشی خاله جون با این همه هنر


ممنون خاله جونم ببوسید یاسین نازم رو
خواهر فرناز
4 شهریور 92 13:41
وای که چه قدر قشنگن .......

آفرین به شما دختر خانوم گل وزیبا....

الهی بگردم چه قدر اون اتفاق براش سخت بود بیچاره بچه باز هم بی احتیاطی مسولین که مثل همیشه سرپوش گذاشته میشه کسی بهش توجه نمیکنه حتما باید چند تا کشته وزخمی بشن تا شاید یکی گوش بده
فرنازم تو مهد که میرفت یه بار یه اتفاقی افتاد که هیچ وقت تعریف نکرده چی شده ولی از اون روز به بعد اصلا حاضر به رفتن به مهد کودک نشد ماهم اجبارش نکردیم حتی اردو هم نمیرفت از ترس تب میکرد وکار به دکتر میکشید سال بعدشم نذاشتیم بره مهد کودک واما پارسال خیلی استرس داشتیم که میره پیش دبستانی یا نه که خداراشکر خانومشون خوب بود ورفت........

بهتون همیشه سر میزنم اما نظر نذاشتم ببخشید اومدم عکس پست پایینم خواندم کلی ذوق کردم وخوشحال شدم خیلی عکس خوشگلی شده قابش بگیر........


ممنونم فاطمه جان کلی دلم برات تنگیده بود دوستم
زهرا
4 شهریور 92 14:35
قربون دختر دایی هنرمندم بشم ممممممممممممن فدای اون دستات ناز و کوچولوت


خدا نکنه دختر عمه جاااااااااااااااااااان*
مامان آروین (مریم)
4 شهریور 92 15:23
اصلا باورم نمیشه که پرنیاجون اینقدر هنرمند و باذوق هستند ( البته نسبت به سنش میگم باورم نمیشه در صوزتیکه پرنیا جون خیلی خیلی بااستعداد هست و از چشاش معلومه) .
در مورد اون اتفاق هم خیلی ناراحت شدم ، ای کاش مسئولین بیشتر پیگیری کرده بودن ......
کارهای سفال پرنیا واقعا عالین ...
عکسش که خیلی محشره ،
هزاران هزار ماشاالله ......


ممنونم مریم جون چشمات قشنگ میبینه
اره دوستم ای کاش جایی که برای بچه ها اختصاص میدن رو ایمن تر کنن تا از این اتفاقها نیوفته
بهناز مامان نازنین
4 شهریور 92 20:43
خب نعلومه وقتی مامانی انقدر هنرمند باشه دختر گلشم هنرمند می شه
ماشالله به این دختر ناز

فقط خیلی خیلی برای اون بچه ناراحت شدم باورت نمی شه همش
می گم کاش اون دستی که برای نوشتنهنباشه کاش دختر نباشه
مناگه بودم اون مسولین و بیییییییییییچاره می کردم





ممنونم از محبتت بهناز جون
اره بچه دختر نبود پسر بچه چهار ساله بود ولی انگشت اشاره دست راستش بود
مامان برديا
5 شهریور 92 13:59
سر انگشتاي خلاق و كاراي خوشكلت نشون از يه آينده هنري درخشان ميده عزيزم اميدوارم هر روز بيشتر از قبل پرورششون بدي. بهت افتخار ميكنم هنرمند كوچولو


ممنونم خاله مهدخت جونم با وجود دوستای مهربونی مثل شما همیشه آینده برای من درخشانه
رزیتا مادر آرمیتا
7 شهریور 92 2:16
آفرین به پرنیا خانم خوشگل و باهوش و باسلیقه . ایشالا همیشه و در همه حال موفق باشی .
وای بمیرم لیلا جون چقدر واسه اون بچه طفل معصوم ناراحت شدم ......
عزیزم مواطب پرنیا جون باش . بـــــــــوس


ممنونم خاله جون
اره بچه بیچاره منم خیلی براش ناراحت شدم
مرسی عزیزم
مامانی اترین
7 شهریور 92 12:28
پرنیا جون وبلاگ زیبایی داری عزیزم
نقاشیات خیلی زیباست
خودت هم خیلی نازی
لیلا جون من لینکتون کردم


ممنونم خاله مهربون
ما هم شما رو لینک کردیم به جمع دوستای ما خوش اومدید
آناهیتا مامانیه آرمیتا
7 شهریور 92 13:52
خوشگل هنرمنددوست دالم


ممنونم خاله جونم
مامان بابای الیسا
8 شهریور 92 1:13
عزیز دلم دختر باهوش و خلاقم کارات عالیییییییییییییییییی بود کیف کردم از دیدنشون و کلی نازت دادم آفرین عسلی اما کلی برای اون بچه غصه خوردم هیییییییییییییییییی... پرنیا جون میدونی خاله خیلییییییییییییییییییییی دوست داره دختر مهربونم


ممنونم خاله الهام مهربونم ما هم شما رو خیییییییییییییییییییییییییییییلی دوست داریم
♥ نیم وجبی ♥
9 شهریور 92 1:04
ای جوونم عزیزم دلم آفرین بهت
خیلی قشنگن ماشالله به این خانوم کوچولوی هنرمند
راستی ما آپیم با جدیدترین عکسهای نیم وجبی
خواستی سر بزن دوستم


ممنونم نیکو جون...شما لطف داری
حتما گلم..
آیسان مامان ماهان
9 شهریور 92 13:04
سلام به لیلاجون و پرنیا ناز و هنرمند خودم،خوبین ایشالله ...من الان با خیال آسوده از امتحان و درس اومدم و به دقت تموم پستاتونو زیر و رو کردم و با عشق خوندم


سلام به روی ماهت دوستم...خدارو شکر امیدوارم مثل دفعه قبل گل بکاری دوستم
آیسان مامان ماهان
9 شهریور 92 13:06
ای خدای من ،پرنیا جونم برا اون دوستت که به خاطر بیدقتی مسولا دستش زخمی شده و یکی از انگشتاشو از دست داده حسابی ناراحت و پکر شدم خدا به مامان و باباش صبر بده و یه طاقت بزرگ به کوچولو بده......واقعا که آدم حالش از بعضی چیزا گرفته میشه


اره عزیزم خیلی ناراحت کنندسببخش که باعث ناراحتیت شدم
آیسان مامان ماهان
9 شهریور 92 13:07
عزیزم چه نقاشیای خوشگلی کشیدی مخصوصا اون طوطی و مامانی که با بچه هاش رفتن پارک


ممونم خاله جون
آیسان مامان ماهان
9 شهریور 92 13:08
اون کارای خلاقیتت هم خیلی خوشگل شدن مخصوصا حلزونه خیلی ناز شده،باریکلله دخمل باهوش


مرسی خاله آیسان جونم
هیراد و عمه لیلاش
9 شهریور 92 17:24


هزارماشالله به پرنیای هنرمندم، البته این هنرمندی و استعداد از پرنیا جون بعید نیست چون از مامان خوشسلیقه و هنرمندش به ارث برده دیگه

الهی که خدا خودش همیشه حافظ همه بچه ها و بزرگترها باشه




مرسی خاله جونم شما لطف داری

آمین...

مامان آيسو وآيسا
10 شهریور 92 11:33
آفرين خانوم خشگله هنرمند
همشون خشگل بودن مخصوصا رنگ آميزيهات
هزار تا بوس برا پرنيا جووونم


ممنون خاله جون ...پس به سلامتی از سفر برگشتین